بــودن یـا نـبـودن ... مساله ایـن است ...!
احـ ـســـاس نــداشت..!چـ ـون حس نميکـــرد..نميــفهمــيد چـ ـقد دوسـ ـش دارمــ..
ايــــن روزهــــــا آنقـــــدر نامـــــردي ديـــدم..حتــــي بـه سايــــه خــــودم شک دارم...!
+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:نامردی , سایه ,تنها , شک , این روزها, ساعت23:3توسط امیر |
دلـــــم گـــريه ميخــواد..اشــک ميخواد وآخرش..
+نوشته شده در چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:گریه , دلم , اشک , میخواهد , سردرد ,لعنتی, ساعت23:1توسط امیر |
ترکم مکن اي عشق من بي همزبانم من کسي ايمان ندارد
باز من محکومم، به کدامین گناه؟ باز هم روز و شبم، پُرِ حسرت شد و آه به چه جرمی قلبم، زیر پایت لِه شد؟ وقتی که میرفتی، حالت از این بِِه شد؟! چه گناهی کردم، جز به تو دل بستن؟ سهمِ تو سفر شد و سهم من بشکستن سینه ام مالامال، پُرِ حسرت شد و آه من چرا محکومم، به کدامین گناه؟!
می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه ی خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش می برم ، تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ نگاه شستشویش دهم از لکه ی عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ای جلوه ی امید محال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می لرزد ، می رقصد اشک آه ، بگذار که بگریزم من از تو ، ای چشمه ی جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من بخدا غنچه ی شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم ، صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست می روم ، خنده به لب ، خونین دل می روم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل
امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم
قتی نیست توی خونه ، صدای تو
کنار تو بد آووردم ،نرفتم |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید
آذر 1391 آبان 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 AuthorsLinks
واسه خودمه
بزرگترین وبسایت بازی
Alternative content |